حسین جونمحسین جونم، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 40 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 30 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره
عشق مامان و باباعشق مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

پسرم به زندگی من و بابایی خوش اومدی . . .

او سهم من است . . .

این دوست داشتن است
این همان حس قشنگی ست که دلم میخواهد
او درون دل من جای باز کرده است
کودکی بازی گوش
نازنینی با هوش
چشمهای مشکی
پوستی مهتابی
گیسوانی چو شب بی مهتاب
که نسیم خوش او دلها برده ز کف
آری آری آری
دوستش میدارم
قهقه های قشنگش که همه مستانه
حاکی از سر درون خوش اوست
دوستش میدارم
من که خود میدانم
او یقین سهم من است
از بهشت خاکی

 

زندگي ام را دوست دارم . . .

    زندگي ام را دوست دارم به چند دليل ساده ، اول اينكه زندگي ام است.  آن چيزي كه خدايم برايم لايق دانسته است. زندگي ساكت و زيبايي دارم شايد مثل ساير افراد نباشد... ولي من دوستش دارم در زندگي ،من نه ثروت آن چناني ميخواهم   كه افرد با انگشت مرا نشان دهند  و نه تيپ آن چناني .... من فقط از زندگي و خدايم خوشبختي بيش از حد ميخواهم كه افراد مرا به خاطر خوشبختي ام با انگشت به يكديگر نشان دهند.... زندگي من برايم شيرين است ...
9 تير 1395

این روزها عاشقم . . .

این روزها عاشقم عاشق خانه ام ، همخانه ام و نازنینی که تا چند ماه دیگر مهمان خانه مان میشود این روزها سخت عاشقم عاشق لحظه های ناب زندگی ام که این روزها تک تک لحظه های زندگی ام ناب ناب است این روزها شاه بیت غزلهایم کودکی است که نفس نفس انتظار آمدنش را میکشم این روزها به لحظه های دونفره مان گرد نقره ای عشق میپاشیم این روزها عاشقم عاشق همین چند صباحی که از دونفره ماندنمان باقی مانده... این روزها آغوشمان را صیقل میدهیم برای حضور فرشته ای که پاک است و پاکی را به قلب هایمان هدیه کرد این روزها روحمان را صیقل میدهیم برای هدیه ای از سوی پروردگارمان این هدیه حس پاکی است به نام: ( پدر و مادر شدن ) این روزها س...
15 خرداد 1394

مادرانه هایم . . .

مادریه من یه حس نابه یه حس عجیب تو دنیای واقعی. یه نقطه سر خط ... یه شروع نو . .. یه آب گوارا ... مادریه من قاعدتا حس نیست . یه ایمانه ٬ یه نیرو ... یه کشش .... پسرم ٬ مادرانه هام فدای دونه دونه مویرگهای بدنت...   ...
21 ارديبهشت 1394

خوشحالم که با تو مادر شدم . . .

عزیزم . . . چرا وجودِ کوچک و لطیفت اینقدر ارامم میکند؟ چرا تمام آرامشم با بودنت کامل میشود؟ چرا دل نگران هر لحظه ات هستم؟ چرا آنقدر دوستت دارم پسرم....اصلا قدری ندارد! من در تو تمام شدم... تو زندگی هستی...خودِ خودش! چرای این همه شگفتی را...این همه احساس بی نظیر را...این همه دیوانگی را... یک چــــون است؛ من یک مـــــــــــــادر هستم. . مادر یک زندگی! خوشحالم با تـــــــــو مادر شدم... ...
18 ارديبهشت 1394

بارالها !

بارالها!   قدرتي به من ببخش   تا پس از تو قوت قلب كودكم باشم   دستانم را چون چتري سايبانش سازم   تا در سايه آن رشد كند   زمزمه صدايم، نواي آرامش او باشد   و گره نگاهم، با چشمان زيبايش غصه را از دل كوچكش بربايد   نوازش هايم، موجي از اميد در او بيافريند   و بوسه هايم، بارقه شوق را بر چشمانش بنشاند   لالايي شبانه ام، آرزوهاي شيرين را به خوابش بياورد   و رويايي دل انگيز را براي او رقم بزند   پروردگار مهربانم!   هرگز كودكم را در تنهايي وا مگذار...
18 ارديبهشت 1394

به تنها میوه زندگیمان . . .

عاقبت در یک شب از شب های دور کودک من پا به دنیا می نهد آن زمان بر من خدای مهربان نام شورانگیز مادر مینهد در سپیده دم عاشقی ما فرشته ای متولد می شود که صدایش ارامتر از نسیم.... نگاهش زیباتر از خورشید..... دلش پاکتر از اسمان...... و قلبش زلال تر از آب..... و آن تو بودی بهانه قشنگ زندگیمان لحظه لحظه در کنار مان قد میکشی و بزرگ میشوی عاشقانه در کنارت هستیم خداوندا نگهدار تنها میوه زندگیمان باش. ( آمیـــــــــن ) ...
12 ارديبهشت 1394
1